| نویسنده | پیغام |
|---|---|
|
1393/10/11 14:58:01
مهدی و محدثه مهدویان 5 ساله و 7 ساله از دوغوز آباد برای انجمن نقاشی ارسال کردن چرا _ عایا _ شوخی نکن ×××××
زندگی راز بزرگی است که در ما جاریست زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست... |
|
1393/10/11 15:03:31
علی گفت گومر عایا مرض داری گومر گفت چرا مگه چیکار کردم علی گفت اینقدر بامن شوخی نکن ______ گومر _سیب _گینگز
این مطلب در 1393/10/11 15:03:31 نوشته شده است و در 1393/10/11 15:04:55 ویرایش شده است .
من اونیم که سایه هم نداشت دلش رو توی کوچه جا گذاشت
 همون که تو دلش غمارو کاشتغیر از این سکوت چیزی برنداشت |
|
1393/10/11 15:05:10
گومر سیب گنگیز ها را با رفتن پای منبر و پرت کردن حواس آن ها قاپید
 پــفک_کینگزرا_خــر افغــانی بُـز
The Ascension لغت نامه Version 1.4 http://s5.picofile.com/file/8156870618/Loghat_Name_Saske.docx.htm |
|
1393/10/11 15:07:15
گینگز ها در حال خوردن بفک بودند که خرافغانی کتیبه را دزدید ونامش برای همیشه در ... ماندگار شد
 ____ سگ _گینگز _فردا
این مطلب در 1393/10/11 15:07:15 نوشته شده است و در 1393/10/11 15:09:18 ویرایش شده است .
من اونیم که سایه هم نداشت دلش رو توی کوچه جا گذاشت
همون که تو دلش غمارو کاشتغیر از این سکوت چیزی برنداشت |
|
1393/10/11 15:09:25
سگ های گینگیزها فردا میرسن دف بریزین
حمید معصومی نزاد - خبرنگار واحد مرکزی خبر- رم  از بچگی بهم گفتن بزرگ میشی یادت میره, من کوچیک شدم و یادم موند و این یادم داد که واقعیت همیشه خلاف گفته هاشون خواهد بود.
|
|
1393/10/11 15:11:39
حمید معصومی نزاد - خبرنگار واحد مرکزی خبر- رم
مداد . انجمن . پرپر از بچگی بهم گفتن بزرگ میشی یادت میره, من کوچیک شدم و یادم موند و این یادم داد که واقعیت همیشه خلاف گفته هاشون خواهد بود.
|
|
1393/10/11 15:12:40
حمید معصومی نزاد خبرنگار واحد مرکزی خبر گفت ایا میشود رم گوشیتان را به من بدهید تا فیلم های زیبای داخل ان را تماشا کنم _________رقص_گل_سارا
من اونیم که سایه هم نداشت دلش رو توی کوچه جا گذاشت
همون که تو دلش غمارو کاشتغیر از این سکوت چیزی برنداشت |
|
1393/10/11 15:14:10
سارا با گلی که در دستش بود دذ انجمن می رقصید
گومر-مسجد- تاپیک از بچگی بهم گفتن بزرگ میشی یادت میره, من کوچیک شدم و یادم موند و این یادم داد که واقعیت همیشه خلاف گفته هاشون خواهد بود.
|
|
1393/10/11 15:16:34
گومر حتی در مسجد هم دست از سر ما بر نمی دارد ودر انجاهم با گوشی خود تابیک میزند _______ مریم _زهرا _ سوار بر الاغی
این مطلب در 1393/10/11 15:16:34 نوشته شده است و در 1393/10/11 15:17:26 ویرایش شده است .
من اونیم که سایه هم نداشت دلش رو توی کوچه جا گذاشت
همون که تو دلش غمارو کاشتغیر از این سکوت چیزی برنداشت |
|
1393/10/11 15:18:07
مریم و زهرا در بیابان انجمن همی رفتند تا اینکه ناگهان الاق را دیدند
سارگن - مست - می از بچگی بهم گفتن بزرگ میشی یادت میره, من کوچیک شدم و یادم موند و این یادم داد که واقعیت همیشه خلاف گفته هاشون خواهد بود.
|
|
منوی کاربری
|
||
