مجری: جیگر میری دوتا دونه نون بگیری؟
فامیل: نمیره آقای مجری،میترسه
جیگر: قربونیم میکنن! قربونیم میکنن! قربونیم میکنن!
مجری: تو چرا میترسی!؟ گوشت * که خوردنی نیست!
فامیل: آقای مجری نشنیدی میگن تو این رستوران های بین راهی با گوشت * غذا درست میکنن؟
مجری: چرا هرچی میشنوی رو باور میکنی!؟ تو تا حالا غذایی دیدی که با گوشت * درست شه!؟
فامیل: بله،خراستراگانوف!
مجری: اون بیفه! بیف!
فامیل: بله آقای مجری،ما که پولمون که به اینجور غذاها نمیرسه،مجبوریم بگیم پیفه!
☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼
مجری: چرا امروز انقدر دیر ار مدرسه اومدین؟
کلاه قرمزی: یه آقاهه اومده بود داشت درباره "به صرفه بودن نهادینه سازی آبی" واسمون حرف میزد!
مجری: نهادینه سازی صرفه جویی در مصرف آب؟ این که عالیه،خب چه چیزایی فهمیدین از حرفاشون؟
پسرعمه: فهمیدیم که چقدر نفهمیم!
کلاه قرمزی: همش کلمه های قلمبه سلمبه میگفت ما هیچی نفهمیدیم!
مجری: خب میپرسیدین
کلاه قرمزی: معلممون نمیذاشت! میگفت اگه سوال بپرسین فکر میکنه من هیچی بهتون یاد ندادم که چیزی نمیفهمین!
مجری: پس این سخنرانی چه فایده ای داشت!؟
پسرعمه: دو ساعت زیر آفتاب نگهمون داشتن کلی گرممون شد و تشنه شدیم فهمیدیم آب چقدر مهمه!
☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼
مجری: فامیل میبینی چقدر گرونی شده؟
فامیل: بله همین روزاس که دیگه پول واس غذا خریدن هم نداشته باشیم!
مجری: به نظرت باید چیکار کنیم؟
فامیل: باید رنگ سبز بزنیم به خودمون بریزیم تو خیابونا!
مجری: حرکت سیاسی کنیم!؟
فامیل: نه بابا...بریم زیر نور آفتاب فتوسنتز کنیم!
☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼
پسرعمه: آقای مجری شما منو بیشتر دوس داری یا ماشین عباس آقا رو؟
مجری: معلومه که تورو بیشتر دوس دارم...
پسرعمه: خب خدارو شکر!
مجری: چطور مگه؟
پسرعمه: هیچی...زدم ماشین عباس آقا رو ترکوندم نگران بودم نکنه بخاطرش منو دعوا کنی!
مجری(با عصبانیت): بله!؟ زدی ماشین اون بنده خدا رو ترکوندی!؟
پسرعمه: یه اشتباه محاسباتی بود،کبریت انداختم تو باکش میخواستم ببینم از اگزوزش آتیش میاد بیرون یا نه!
مجری: مثلاٌ اگه آتیش میومد بیرون چی میشد!؟
پسرعمه: من خوشحال میشدم!
مجری: خدایا یه قدرتی به من بده این بچه رو نزنم!
پسرعمه: خدایا یکم بیشتر بهش قدرت بده،هنوز نمیدونه خود عباس آقا هم تو ماشین بود!
فامیل: نمیره آقای مجری،میترسه
جیگر: قربونیم میکنن! قربونیم میکنن! قربونیم میکنن!
مجری: تو چرا میترسی!؟ گوشت * که خوردنی نیست!
فامیل: آقای مجری نشنیدی میگن تو این رستوران های بین راهی با گوشت * غذا درست میکنن؟
مجری: چرا هرچی میشنوی رو باور میکنی!؟ تو تا حالا غذایی دیدی که با گوشت * درست شه!؟
فامیل: بله،خراستراگانوف!
مجری: اون بیفه! بیف!
فامیل: بله آقای مجری،ما که پولمون که به اینجور غذاها نمیرسه،مجبوریم بگیم پیفه!
☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼
مجری: چرا امروز انقدر دیر ار مدرسه اومدین؟
کلاه قرمزی: یه آقاهه اومده بود داشت درباره "به صرفه بودن نهادینه سازی آبی" واسمون حرف میزد!
مجری: نهادینه سازی صرفه جویی در مصرف آب؟ این که عالیه،خب چه چیزایی فهمیدین از حرفاشون؟
پسرعمه: فهمیدیم که چقدر نفهمیم!
کلاه قرمزی: همش کلمه های قلمبه سلمبه میگفت ما هیچی نفهمیدیم!
مجری: خب میپرسیدین
کلاه قرمزی: معلممون نمیذاشت! میگفت اگه سوال بپرسین فکر میکنه من هیچی بهتون یاد ندادم که چیزی نمیفهمین!
مجری: پس این سخنرانی چه فایده ای داشت!؟
پسرعمه: دو ساعت زیر آفتاب نگهمون داشتن کلی گرممون شد و تشنه شدیم فهمیدیم آب چقدر مهمه!
☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼
مجری: فامیل میبینی چقدر گرونی شده؟
فامیل: بله همین روزاس که دیگه پول واس غذا خریدن هم نداشته باشیم!
مجری: به نظرت باید چیکار کنیم؟
فامیل: باید رنگ سبز بزنیم به خودمون بریزیم تو خیابونا!
مجری: حرکت سیاسی کنیم!؟
فامیل: نه بابا...بریم زیر نور آفتاب فتوسنتز کنیم!
☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼
پسرعمه: آقای مجری شما منو بیشتر دوس داری یا ماشین عباس آقا رو؟
مجری: معلومه که تورو بیشتر دوس دارم...
پسرعمه: خب خدارو شکر!
مجری: چطور مگه؟
پسرعمه: هیچی...زدم ماشین عباس آقا رو ترکوندم نگران بودم نکنه بخاطرش منو دعوا کنی!
مجری(با عصبانیت): بله!؟ زدی ماشین اون بنده خدا رو ترکوندی!؟
پسرعمه: یه اشتباه محاسباتی بود،کبریت انداختم تو باکش میخواستم ببینم از اگزوزش آتیش میاد بیرون یا نه!
مجری: مثلاٌ اگه آتیش میومد بیرون چی میشد!؟
پسرعمه: من خوشحال میشدم!
مجری: خدایا یه قدرتی به من بده این بچه رو نزنم!
پسرعمه: خدایا یکم بیشتر بهش قدرت بده،هنوز نمیدونه خود عباس آقا هم تو ماشین بود!
bi masraf
Inside my heart is breaking
My make up may be flaking
But my smile still stays on
Inside my heart is breaking
My make up may be flaking
But my smile still stays on