جستجو برای 'سن'
# عنوان متن نویسنده تاریخ
5776 سرآشپز رموو..... خوراک امروز : املت رموو
[quote]
رموو
[div]پس واجب شد بر خلاف نظر سنجی که میگه معجون رموو برم سراغ یکیاز سخترین غذای ایرانی یعنی فسنجون مردا میخوام ابرومونو بخرم پرچما بالاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
‏1392/10/19 02:56:20
5777 سوالی دیگر از کارشناس بازی(این یکی جالبتره!!)
... v]و اینجاست که عصر پادشاهان منفجر میشود
کاش من هم بلد بودم بولکم رو صفر میکردم کیف میکردم
1 میل نیرو کشته با 300 جمعیت(سرور20)
اینجاست که باید بگویم احسنت احسنت[/div][/quote]
‏1392/09/29 11:31:41
5778 مسابقه اواتار
کوروش110
همین جا اعلام می کنم گوگوریو1380مولتی زده

خوب از نظر سنجی حذفش کن
‏1392/09/30 14:16:18
5779 تست هوش(ادعادارابیان تو)
... ]سید محمد مهدی حسینی[/b][/div]
حالا اینو جواب بدین
دوبرادر رو به دادگاه احضار کردند. رئیس دادگاه از اون ها پرسید : شما برادرید؟ گفتند بله . گفت پدر و مادرتان هم یکی است گفتند بله .بعد رئیس به شناسنامشون نگاه کرد و دید هر دو در یک سال متولد شدن پس ازشون پرسید: شما دوقلو هستید گفتند خیر . چطور چنین چیزی ممکنه اگه ان ها دروغ نگفته باشند؟؟؟
[/quote]
مثلا یکی 15 اسفند 89 به دنیا اومد
اون یکی همون موقع ولی 15اسفند 79 بود
آره؟[/div][/quote]
در یک سال متولد شدن....
من فهمیدم
یکیشون بچه یک مادری بوده که از شوهر قبلیش جدا شده
یکیشونم برا پدری بوده که از زنش جدا شده و این دوتا با هم ازدواج کردن که تصادفن همه چی ...
‏1392/08/27 15:57:45
5780 تست هوش(ادعادارابیان تو)
... ]سید محمد مهدی حسینی[/b][/div]
حالا اینو جواب بدین
دوبرادر رو به دادگاه احضار کردند. رئیس دادگاه از اون ها پرسید : شما برادرید؟ گفتند بله . گفت پدر و مادرتان هم یکی است گفتند بله .بعد رئیس به شناسنامشون نگاه کرد و دید هر دو در یک سال متولد شدن پس ازشون پرسید: شما دوقلو هستید گفتند خیر . چطور چنین چیزی ممکنه اگه ان ها دروغ نگفته باشند؟؟؟
[/quote]
مثلا یکی 15 اسفند 89 به دنیا اومد
اون یکی همون موقع ولی 15اسفند 79 بود
آره؟[/div][/quote]
در یک سال متولد شدن....
من فهمیدم
یکیشون بچه یک مادری بوده که از شوهر قبلیش جدا شده
یکیشونم برا پدری بوده که از زنش جدا شده و این دوتا با هم ازدواج کردن که تصادفن همه چیز های روز ماه تولد و سالشون یکی بود ...
‏1392/08/27 16:02:56
5781 خلاصه ای از قوانین انجمن_مهم ترین ها_برای تنبلا
... ابا

13_با این که میخواستم یه چیزی بگم ولی از خیرش گذشتم چون کلا یادم رفت

14_این انشاء توسط تیم دیوانگان کاملا تصحیح شده و کاملا علمی میباشد

15_مورد تایید اعضای انجمن بهترین نویسندگان جهان

16_عضو محترم انجمن جادوگران آلبوس سوروس پاتر (معروف به آسپ)

17_ولی در کل چون نیتت خیر بوده من هم این تایپکو خیر میشناسم پس مشکل فنی و شرعی ندارد

18_پایان انشاء علمی تخیلی انتقادی تبلیغاتی سیاسی من [/div][/quote]

باحال بود مخصوصا اخراش
‏1392/08/25 19:24:04
5782 مسابقه اواتار
amin142142
کوروش110
همین جا اعلام می کنم گوگوریو1380مولتی زده

خوب از نظر سنجی حذفش کن

همین الان
‏1392/09/30 14:17:09
5783 مسابقه اواتار
کوروش110
amin142142
کوروش110
همین جا اعلام می کنم گوگوریو1380مولتی زده

خوب از نظر سنجی حذفش کن

همین الان

یوهاهاهاها
رقیب اصلیم رفت
‏1392/09/30 14:18:36
5784 مسابقه اواتار
... 2[/b][/div]
کوروش110
amin142142
کوروش110
همین جا اعلام می کنم گوگوریو1380مولتی زده

خوب از نظر سنجی حذفش کن

همین الان

یوهاهاهاها
رقیب اصلیم رفت
[/quote]
حالا من رقیبتمarrow:[/div][/quote]
من انصراف میدم
(شوخی بود حذفم نکنی ح ...
‏1392/09/30 14:20:31
5785 دیگه خسته شدم نا امید شدم(راجع به بازی نیست)
... b]اواتار1392[/b][/div]
اهان اخه تو مسئله رو کامل بهم نگفتی
خوب راس میگن دیگه کسی که از سوسک میترسه چه بشه بره زیست شناس شه؟
ولی اصلا یه فکری ولی باید ششجاعتم داشته باشی
برو یه سوسک یا یه چیز ترسناک بنداز جلوی خانوادتون
ببین اگه ترسیدن بگو:دیگ به دیگ میگه روسیاه
ولی دیدی که خودت کم اوردی دیگه حق بااوناست
البته باید از سوسک هم نترسی
[/quote]
نه نمی ترسم چندشه
بابا رفتن شمال مار بی سم که ادمو می ...
‏1392/08/26 13:52:35
5786 دیگه خسته شدم نا امید شدم(راجع به بازی نیست)
[quote]
hisbinam
[div]اولا
سلام
دوما
شما هنوز دوازده سالته و هنوز به بلوغ عقلی کاملی دست نیافتی که بتونی برای آینده تصمیم بگیری.(همه تو همین سن همینطورن)
پس منتظر باش تا به سن انتخاب رشته برسی.
سوما
توی انتخاب رشته دور فامیل یه خط قرمز بکش و از مادر و پدرت مشورت بخواه (چون توی این دنیا فقط پدیر و مادر هستن که خوبی هارو برای ادم میخوان)
‏1392/08/26 14:04:20
5787 دیگه خسته شدم نا امید شدم(راجع به بازی نیست)
...
[quote][div]سیب12
[quote][div]hisbinam
[div]اولا
سلام
دوما
شما هنوز دوازده سالته و هنوز به بلوغ عقلی کاملی دست نیافتی که بتونی برای آینده تصمیم بگیری.(همه تو همین سن همینطورن)
پس منتظر باش تا به سن انتخاب رشته برسی.
سوما
توی انتخاب رشته دور فامیل یه خط قرمز بکش و از مادر و پدرت مشورت بخواه (چون توی این دنیا فقط پدیر و مادر هستن که خوبی هارو برای ادم میخوان)

چهارما باید تحقیق کنی که آیا ا ...
‏1392/08/26 14:19:05
5788 مسابقه اواتار
... ین من مولتی نزدم ایا کسی از اواتار من خوشش میاد مولتی زده ؟؟ایا عدالته؟؟؟ چرا چشم دیدن پیشرفت بعضیارو ندارین میگین مولتی بوده اقا من برای همیشه از انجمن میرم خدافظ[/div][/quote]
الان می برمت تو نظر سنجی
‏1392/09/30 14:27:09
5789 مسابقه اواتار
کوروش110
بیاید رای بدید:
اواتاراشونو ببینید نظر بدید!
لطفا به گوگوریو1380رای بدهید

برای چی هر دقیقه نظر سنجی رو عوض می کنی اون اول که من اومدم moein4321
گوگوریو1380 نبودن وگرنه به معین رای می دادم
‏1392/09/30 18:09:40
5790 آیا میدانستید؟؟؟؟؟ (تکراری نیست)
... تراع کردند ؟

آیا میدانستید که تمامی خرس‌های قطبی چپ ‌دست هستند ؟

آیا میدانستید که فیل ها تنها جانورانی هستند که قادر به پریدن نیستند ؟

آیا میدانستید که بطور متوسط، مردم آنقدر از عنکبوتها میترسند که نمیتوانند آنها را بکشند ؟

آیا میدانستید که مورچه همیشه بر روی سمت راست بدن خود سقوط میکند ؟

آیا میدانستید که صندلی الکتریکی توسط یک دندانپزشک اختراع شد ؟

آیا میدانستید که استفاده از هدفون در هر ساعت باکتریهای موجود در گوش را تا ۷۰۰ برابر افزایش میدهد ؟

آیا میدانستید که نظیر اثرانگشت، اثر زبان هر شخص نیز متفاوت است ؟

آیا میدانستید که زنان تقریبا ۲ برابر مردان چشمک می‌زنند ؟

آیا میدانستید که انس ...
‏1392/10/01 20:41:30
5791 آیا میدانستید؟؟؟؟؟ (تکراری نیست)
آیا میدانید: شیرها تا سن ۲ سالگی قادر به غرش کردن نمی باشند.
‏1392/10/01 20:42:59
5792 هفت خان امیر دود
... div]
چطوره یه تاپیک انشاع نویسی بزنیم
هرکی موافقه بگه [/div][/quote]
اره یکی ی تاپ بزنه موضوع انشا هم بده 2 روزم وقت بده..
بعد همه انشاشونو بدن.
بعد نظرسنجی بزاریم مال کی قشنگ تر بود
بزارییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییم؟
‏1392/10/01 23:04:21
5793 داستان نویسی
... عجب کردم!ولی گفتم روز تعطیله بچه ها خوابن.چرا اینوقت صبح بیدار شن!
دیدم تو بخش اطلاع رسانی و اخبار بازی یه پست اظافه شده.رفتم ببینم.
عنوان:
-سلام چطوری؟!
واااااااا!مدیر چه خودمونی شده!!!
نویسندرو دیدم.
مدیر نبود که!!!واااااااااااای قضیه چی بود؟!
نویسنده:
-گینگیز اول.
چشامو مالوندمو دوباره نگاه کردم!نه،بازهم همون بود!گفتم شاید برای جذابییت انجمن اینکارو کردن،ولی چرا اسم شخصیت دشمن بازی؟!
مهمتر از همه رفتم تو تاپیک:
-به نام کتیبه و کتیبه و کتیبه،پیروزی و پیروزی وپیروزی،مرگ بر عصر پادشاهان،مرگ و مرگ و مرگ.
ای ارتش گینگیزها!
پس از سال های سال،توانستیم،از زیر پرچم انسان های احمق و جاهل بیرون بیاییم و حال زمان نابودیست.
نابودی انهایی که قدرت پادشاه گینگیزها- من،گینگیز اول- و ارتش وفادار و وحشی و متحد را نادیده گرفتند.
انهایی که تا الان لاف اقتدار میزدند،اما حال،زمان انحطاط انهاست.
وحال این انجمن،که اساس تمامی این جسارت هاست،از الان به بعد،پایه نابو ...
‏1392/10/02 03:39:35
5794 داستان نویسی
... مرده بود!حسام روی زمین افتاده بود و یه زخم که خداروشکر خیلی عمیق نبود رو شکمش بود.زخم شمشیر بود.تا حدی هم خطرناک بود.صدراعظم این کارو کرده بود.میخواست عمیق تر فرو ببره اما سهیل بود که نذاشت!اون با یه سنگ محکم کوبونده بود تو سر صدراعظم.
همه دور حسام جمع شدیم.یکم بی حال بود اما فهمیدیم اون بود که پادشاهو کشته بود و صدراظمم میخواست تلافی کنه.حسام اون لحظه قهرمان ما بود.همچنین سهیل که فک کنیم جون حسامو نجات داده(سهیل و حسام دوست داریم:mrgreen.زخم حسامو تا حدی پوشوندیم.رمو هم روی دستش یه زخم داشت از قبل.موقع ورود به شهر.اون زخم اونو خیلی بی حال کرده بود.
تو این حال و هوا بودیم که حس کردیم در زندان داره باز میشه.رفتیم دیدیم که بــلــه!در زندانو دارن به زور باز میکنن.همه هاج و واج مونده بودیم چیکار کنیم که فرواهر گفت:ما الان پادشاهو کشتیم حالا باید چیکار کنیم؟دیگه کسی براش پیامی،اسی،چیزی نیومد؟امین گفت:پیامی که برای ساغر فرستادن تا حدی نامفهومه ولی حتما به یه دردی میخوره!و پیاممو تکرار کرد:وقتش است- کُشتیم.
تا اینــ..و گفــ..ت!اووووه!چی شد؟امین افتاده بود روی زمین.ما داشتیم میرفتیم طرفش تا یهو یه گرد باد دورشو گرفت و همرو پرت کرد اونور.بعد که تموم شد،ما داشتیم از زمین بلند میشدیم که متوجه شدیم امین دیگه نیست!دوروبرو نگاه کردیم گفتیم شاید اونم یه وری پرت شده!اما نبود.امیر دود گفت:شاید بخاطر چیزی هست که گفته.منظورم پیامه توهه ساغر.من گفتم:ما قبلا این کلمه هارو چند بار تکرار کردیم اما هیچی نشده بود.بینگو گفت:الان یکم فرق داره با اون موقع!همه یکصدا گفتن:چه فرقی؟!بینگو گفت:الان...پادشاه مُرده.دقیقا هم راست میگفت.
رموو با حالت ناله و خسته مانند گفت:برای فهمیدن یه راه هست.یکی داوطلب شه تا این وردو بگه.ببینیم اتفاقی که برای امین افتاد بازم تکرار میشه یا نه.همه با حرفش موافق بودم اما من گفتم:نه.همه با هم میگیم.اگه قراره اتفاقی بیفته باید برای هممون بیفته.ما تا الان همه باهم بودیم،از این به بعدم همینطوره.
حسام گفت:ار.ه.درسته همه با هم باید بگیم.چون معلوم نیست اگه غیب شیم کجا بریم.پس همه با هم میریم تا بتونیم بازم بهم کمک کنیم.مایتی گفت:ما که نمیدونیم قراره کجا بریم،نریم بهتر نیست؟
بینگو گفت:نه،سربازا دارن میان تو.نمیتونیم همینجا وایسیمو کاری نکنیم.
بعد این بحث کوتاه،اکثریت قبول کردن تا باهم وِردو بگن.ما هم همه دور هم جمع شدیم.احساس عجیبی داشتیم.یعنی چه اتفاقی میخواست بیفته؟کجا بعد خوندن ورد انتظارمونو میکشه؟یعنی اینجا دیگه اخرشه؟یعنی نجات پیدا میکنیم؟و یه عالمه سوال های دیگه.همه دستامونو بهم دادیمو چشامونو بستیم.سربازا هر لحظه بیشتر درو باز میکردن.وردو خوندیم و..
ادامه دارد..
‏1392/10/02 10:40:42
5795 داستان نویسی
راستی تاپیک بعد از نظر سنجی به حالت عادی در میاد یعنی دیگه مسابقه ای نیست همین طور میزارید
‏1392/10/02 15:10:19
5796 داستان های جالب با نتایج اخلاقی جالب
... در شرایط سخت

نتیجه اخلاقی : ورزیده شدن



قبل از ازدواج : دید و بازدید از اماکن تفریحی

بعد از ازدواج : سر زدن به فامیل خانوم

نتیجه اخلاقی : صله رحم



قبل از ازدواج : آموزش گیتار و سنتور و غیره

بعد از ازدواج : آموزش بچه داری و شستن ظرف

نتیجه اخلاقی : همدردی با مردها



قبل از ازدواج : گرفتن پول تو جیبی از پاپا

بعد از ازدواج : دادن کل حقوق به خانوم

نتیجه اخلاقی : مستقل شدن



قبل از ازدواج : ایستادن در صف سینما و استخر

بعد از ازدواج : ایستادن در صف شیر و گوشت

نتیجه اخلاقی : آموزش ایستادگی



قبل از ازدواج : رفتن به سفرهای هفتگی

بعد از ازدواج : در حسرت رفتن به پارک سر کوچه

نتیجه اخلاقی : امنیت کامل.
‏1392/08/26 18:16:06
5797 داستان های جالب با نتایج اخلاقی جالب
... ون برنگشته چیزی نخوره. خانواده قبول کردن و لاک پشت کوچولو به راه افتاد.

سه سال گذشت... و لاک پشت کوچولو برنگشت. پنج سال ... شش سال ... سپس در سال هفتم غیبت او، پیرترین لاک پشت دیگه نمی تونست به گرسنگی ادامه بده . او اعلام کرد که قصد داره غذا بخوره و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد.

در این هنگام لاک پشت کوچولو ناگهان فریاد کنان از پشت یک درخت بیرون پرید،« دیدید می دونستم که منتظر نمی مونید. منم حالا نمی رم نمک بیارم»!!!!!!!!!!!! !!!!!



نتیجه اخلاقی:

بعضی از ماها زندگیمون صرف انتظار کشیدن برای این می شه که دیگران به تعهداتی که ازشون انتظار داریم عمل کنن. آنقدر نگران کارهایی که دیگران انجام میدن هستیم که خودمون (عملا) هیچ کاری انجام نمی دیم
‏1392/08/26 18:18:11
5798 داستان های جالب با نتایج اخلاقی جالب
... ب از رفتار مدیر خود به او جواب داد:
«او پیک پیتزا فروشی بود که برای کارکنان پیتزا آورده بود.»




نکته مدیریتی:
برخی از مدیران حتی کارکنان خود را در طول دوره مدیریت خود ندیده و آنها را نمی شناسند.. ولی در برخی از مواقع تصمیمات خیلی مهمی را در باره آنها گرفته و اجرا می کنند
‏1392/08/26 18:19:14
5799 داستان نویسی
amin142142
راستی تاپیک بعد از نظر سنجی به حالت عادی در میاد یعنی دیگه مسابقه ای نیست همین طور میزارید

یعنی چی
‏1392/10/02 15:13:15
5800 داستان نویسی
کورش111
amin142142
راستی تاپیک بعد از نظر سنجی به حالت عادی در میاد یعنی دیگه مسابقه ای نیست همین طور میزارید

یعنی چی

یعنی بعد از زمان مقرر شده هر داستانی میشه نوشت و دیگه نظر سنجی نداریم
‏1392/10/02 15:32:02
منوی کاربری

پیغام

بستن