جستجو برای 'سن'
# عنوان متن نویسنده تاریخ
11351 اضافه شدن نمای قرون وسطی
نظرسنجی ات خیلی موشکافانه است
عه چه جالب
دو بار عه چه جالب

‏1393/10/07 15:58:05
11352 اسم اصلی خودت رو بگو
mahdi521
آتنا.


خوشبختم عاتنا
من حسن هستم
با من دوست میشی؟؟
‏1393/10/07 20:50:09
11353 اسم اصلی خودت رو بگو
مهدی098
تو این تاپیک مدیرا باید بیان پاسخگو باشن
وگرنه ماها که اکثرا اسمامون معلومه


نه بابا اسم تو کجاش معلومه؟
توی شناسنامه جاناتان هستی
واسه اینکه ریا نشه اومدی میگی مهدیم
‏1393/10/11 11:17:22
11354 خنده
... که راهب باشم ، من حاضرم . بگوئید چگونه می توانم راهب بشوم ؟ »
راهبان پاسخ دادند « تو باید به تمام نقاط کره زمین سفر کنی و به ما بگویی چه تعدادی برگ گیاه روی زمین وجود دارد و همینطور باید تعداد دقیق سنگ های روی زمین را به ما بگویی . وقتی توانستی پاسخ این دو سوال را بدهی تو یک راهب خواهی شد . »
مرد تصمیمش را گرفته بود . او رفت و ۴۵ سال بعد برگشت و در صومعه را زد .
مرد گفت :‌ « من به تمام نقاط کرده زمین سفر کردم و عمر خودم را وقف کاری که از من خواسته بودید کردم .
تعداد برگ های گیاه دنیا ۳۷۱,۱۴۵,۲۳۶,۲۸۴,۲۳۲ عدد است و ۲۳۱,۲۸۱,۲۱۹,۹۹۹,۱۲۹,۳۸۲ سنگ روی زمین وجود دارد »
راهبان پاسخ دادند : « تبریک می گوییم . پاسخ های تو کاملا صحیح است . اکنون تو یک راهب هستی . ما اکنون می توانیم منبع آن صدا را به تو نشان بدهیم . »
رئیس راهب های صومعه مرد را به سمت یک در چوبی راهنمایی کرد و به مرد گفت : « صدا از پشت آن در بود »
مرد دستگیره در را چرخاند ولی در قفل بود . مرد گفت : « ممکن است کلید این در را به من بدهید ؟ »
راهب ها کلید را به او دادند و او در را باز کرد .
پشت در چوبی یک در سنگی بود . مرد درخواست کرد تا کلید در سنگی را هم به او بدهند .
راهب ها کلید را به او دادند و او در سنگی را هم باز کرد . پشت در سنگی هم دری از یاقوت سرخ قرار داشت ، او بازهم درخواست کلید کرد .
پشت آن در نیز در دیگری از جنس یاقوت کبود قرار داشت .
و همینطور پشت هر دری در دیگر از جنس زمرد سبز ، نقره ، یاقوت زرد و لعل بنفش قرار داشت .
در نهایت رئیس راهب ها گفت :« این کلید آخرین در است . »
مرد که از در های بی پایان خلاص شده بود قدری تسلی یافت . او قفل در را باز کرد .
د ...
‏1393/10/06 10:41:30
11355 چند داستان زیبا اخریش باحال تره حتما بخونید
داستان... عصبانیت و عشق

حتما بخونید

مرد درحال تمیز کردن اتومبیل تازه خود بود که متوجه شد پسر 4 ساله اش تکه سنگی برداشته و بر وری ماشین خط می اندازد.

مرد با عصبانیت دست کودک را گرفت و چندین مرتبه ضربات محکمی بر دستان کودک زد بدون اینکه متوجه آچاری که در دستش بود شود.

در بیمارستان کودک به دلیل شکستگی
‏1393/10/06 19:18:31
11356 اسم اصلی خودت رو بگو
... 987123[/div]
مهدی098
تو این تاپیک مدیرا باید بیان پاسخگو باشن
وگرنه ماها که اکثرا اسمامون معلومه


نه بابا اسم تو کجاش معلومه؟
توی شناسنامه جاناتان هستی
واسه اینکه ریا نشه اومدی میگی مهدیم
[/quote]
تو شناسنامه که ممقلی مخفف محمد قلی هستم چرا شایعه میکنی
‏1393/10/11 11:23:20
11357 آخر دنیا :(
توی نظرسنجی جوابه خودتو دادی
‏1393/10/08 16:53:11
11358 آخر دنیا :(
ماذا فازا در این نظر سنجی زا
حالا ماذا اسپما و سارگن نا و کبیرنا و غربینا و دروغنا
‏1393/10/08 17:24:27
11359 آخر دنیا :(
a.gho
ماذا فازا در این نظر سنجی زا
حالا ماذا اسپما و سارگن نا و کبیرنا و غربینا و دروغنا

‏1393/10/08 17:25:08
11360 خنده
... که راهب باشم ، من حاضرم . بگوئید چگونه می توانم راهب بشوم ؟ »
راهبان پاسخ دادند « تو باید به تمام نقاط کره زمین سفر کنی و به ما بگویی چه تعدادی برگ گیاه روی زمین وجود دارد و همینطور باید تعداد دقیق سنگ های روی زمین را به ما بگویی . وقتی توانستی پاسخ این دو سوال را بدهی تو یک راهب خواهی شد . »
مرد تصمیمش را گرفته بود . او رفت و ۴۵ سال بعد برگشت و در صومعه را زد .
مرد گفت :‌ « من به تمام نقاط کرده زمین سفر کردم و عمر خودم را وقف کاری که از من خواسته بودید کردم .
تعداد برگ های گیاه دنیا ۳۷۱,۱۴۵,۲۳۶,۲۸۴,۲۳۲ عدد است و ۲۳۱,۲۸۱,۲۱۹,۹۹۹,۱۲۹,۳۸۲ سنگ روی زمین وجود دارد »
راهبان پاسخ دادند : « تبریک می گوییم . پاسخ های تو کاملا صحیح است . اکنون تو یک راهب هستی . ما اکنون می توانیم منبع آن صدا را به تو نشان بدهیم . »
رئیس راهب های صومعه مرد را به سمت یک در چوبی راهنمایی کرد و به مرد گفت : « صدا از پشت آن در بود »
مرد دستگیره در را چرخاند ولی در قفل بود . مرد گفت : « ممکن است کلید این در را به من بدهید ؟ »
راهب ها کلید را به او دادند و او در را باز کرد .
پشت در چوبی یک در سنگی بود . مرد درخواست کرد تا کلید در سنگی را هم به او بدهند .
راهب ها کلید را به او دادند و او در سنگی را هم باز کرد . پشت در سنگی هم دری از یاقوت سرخ قرار داشت ، او بازهم درخواست کلید کرد .
پشت آن در نیز در دیگری از جنس یاقوت کبود قرار داشت .
و همینطور پشت هر دری در دیگر از جنس زمرد سبز ، نقره ، یاقوت زرد و لعل بنفش قرار داشت .
در نهایت رئیس راهب ها گفت :« این کلید آخرین در است . »
مرد که از در های بی پایان خلاص شده بود قدری تسلی یافت . او قفل در را باز کرد .
دستگیره را چرخاند و در را باز کرد . وقتی پشت در را دید و متوجه شد که منبع ...
‏1393/10/06 10:50:31
11361 اخر دنیا
من نمدونم چرا همه فکر می کنند دنیای با یه شهاب سنگ خیلی بزرگ نابود میشه؟؟
یا اصلا چرا دنیا باید نابود بشه اخه؟؟
‏1393/10/08 18:08:47
11362 اخر دنیا
lord_sepehr
من نمدونم چرا همه فکر می کنند دنیای با یه شهاب سنگ خیلی بزرگ نابود میشه؟؟
یا اصلا چرا دنیا باید نابود بشه اخه؟؟

هر چیزی پایانی داره
‏1393/10/08 18:10:30
11363 اخر دنیا
lord_sepehr
من نمدونم چرا همه فکر می کنند دنیای با یه شهاب سنگ خیلی بزرگ نابود میشه؟؟
یا اصلا چرا دنیا باید نابود بشه اخه؟؟


چون توی قرآن همینجوری اومده
‏1393/10/08 18:11:26
11364 اخر دنیا
lord_sepehr
من نمدونم چرا همه فکر می کنند دنیای با یه شهاب سنگ خیلی بزرگ نابود میشه؟؟
یا اصلا چرا دنیا باید نابود بشه اخه؟؟


اگه مسئله ت اینه با شهاب سنگ نابود میشه یا نه ... آره از لحاظ تئوری نابود میشه
‏1393/10/08 18:12:14
11365 اخر دنیا
dmc4s
lord_sepehr
من نمدونم چرا همه فکر می کنند دنیای با یه شهاب سنگ خیلی بزرگ نابود میشه؟؟
یا اصلا چرا دنیا باید نابود بشه اخه؟؟


اگه مسئله ت اینه با شهاب سنگ نابود میشه یا نه ... آره از لحاظ تئوری نابود میشه

چرا با زلز
‏1393/10/08 18:14:55
11366 جملات سنگین وشاخ
تکراری عزیز 3 الی 4 تا ازین تاپیکا داشتیم
‏1393/10/09 19:15:31
11367 جملات سنگین وشاخ
amirbagheri@
تکراری عزیز 3 الی 4 تا ازین تاپیکا داشتیم

‏1393/10/09 19:16:53
11368 چند داستان زیبا اخریش باحال تره حتما بخونید
[quote]
amir.0007
[div]داستان... عصبانیت و عشق

حتما بخونید

مرد درحال تمیز کردن اتومبیل تازه خود بود که متوجه شد پسر 4 ساله اش تکه سنگی برداشته و بر وری ماشین خط می اندازد.

مرد با عصبانیت دست کودک را گرفت و چندین مرتبه ضربات محکمی بر دستان کودک زد بدون اینکه متوجه آچاری که در دستش بود شود.

در بیمارستان کودک به دلیل شکستگی
‏1393/10/06 19:27:09
11369 چند داستان زیبا اخریش باحال تره حتما بخونید
... بعدپدربزرگه به پلیس زنگ میزنه و وقتی پلیسها میان ببینن چه خبره زیر زمین خالیه وسکوت خوف برانگیزی حکم فرما هستش پلیسابه پدربزرگه میگن پدرجون حتما خیالاتی شدی ولی یهدفعه پلیسه غیب میشه پلیسای دیگه میترسن وپدربزرگ وسایلاشو جمع میکنه تا برای رفتن از اون خونه اماده بشه پلیسا هم به تاریکیه زیرزمین شلیک میکنن ولی فایده ای نداره همه ی پلیسا به زیرزمین میریزن وازهیچ کدومشون خبری نمیشه پدربزرگ هم میره خونه ی نوه هاش ودیگه سالهای سال کسی به اون خونه نمیره؟
‏1393/10/06 19:41:59
11370 چند داستان زیبا اخریش باحال تره حتما بخونید
... رزم Virus و رستم شنو دگرها شنیدستی این هم شنو
که اسفندیارش یکی Disk داد بگفتا به رستم که ای نیکزاد
در این Disk باشد یکی فایل ناب که بگرفتم از Site افراسیاب
چنین گفت رستم به اسفندیار که من گشنه نون سنگک بیار
جوابش چنین داد خندان طرف که من نون سنگک ندارم به کف
برو حال می کن بدین Disk, هان! که هم نون و هم آب باشد در آن
تهمتن روان شد سوی خانه اش شتابان به سوی رایانه اش
چو آمد به نزد Mini Tower اش بز ...
‏1393/10/06 20:03:59
11371 جملات سنگین وشاخ
... ehnam003[/b][/div]
amirbagheri@
تکراری عزیز 3 الی 4 تا ازین تاپیکا داشتیم

[/quote]

جملاتت انگار زیادی سنگین بوده ... به خودت فشار نیار ... جمله سبک هم بگی با اسپم نورانی میکنم تاپیکت رو
‏1393/10/09 19:19:18
11372 جملات سنگین وشاخ
... ehnam003[/b][/div]
amirbagheri@
تکراری عزیز 3 الی 4 تا ازین تاپیکا داشتیم

[/quote]

جملاتت انگار زیادی سنگین بوده ... به خودت فشار نیار ... جمله سبک هم بگی با اسپم نورانی میکنم تاپیکت رو [/div][/quote]
‏1393/10/09 19:19:39
11373 جملات سنگین وشاخ
... ehnam003[/b][/div]
amirbagheri@
تکراری عزیز 3 الی 4 تا ازین تاپیکا داشتیم

[/quote]

جملاتت انگار زیادی سنگین بوده ... به خودت فشار نیار ... جمله سبک هم بگی با اسپم نورانی میکنم تاپیکت رو [/div][/quote]
[/div][/quote]
خخخخخخخ
‏1393/10/09 19:26:25
11374 دوست داری چه کسی رو بخوری؟
.::amir.d::.
دوستان من ادبیات و زبان فارسیم ضغیف یکی منظور تاپیک رو بهم بگه منم جواب بدم

احسنة
‏1393/10/09 19:59:59
11375 چند داستان زیبا اخریش باحال تره حتما بخونید
... بابام قسم سم داشت برگشت و به من نگاه کرد و من دیگه نفهمیدم چی شد و از هوش رفتم...[/div][/quote]
حالا چرا زیر 25 سال
یهو نمینوشتی دیگه تو این انجمن بجز مدیرا بقیه زیر 25 که سهله زیر 18 هستن هنوز به سن قانونی نرسیدن
‏1393/10/06 20:01:02
منوی کاربری

پیغام

بستن