... داستان بزارم چون دیگه شخصیت ها پر شده.
امیدوارم از داستان خوشتون بیاد.

نقش ها در داستان.
نقش های مثبت:ircyberanاسم درداستان سجاد...سید محمد مهدی حسینی اسم درداستان سید... خودم که اسمم میشه ممد حسن .alirahimi95 اسم درداستان رحیم غول قرمز اسم درداستان علی رضا .mr_bye اسم در داستان شاهین.
نقش های منفی:رض_علی اسم درداستان علی.m.amin2014 اسم درداستان امین moein0 اسم درداستان معین.

روزها به سختی می گذشتند و حتی هرروز برای من مثل یه سال بود وقتی میدیدم سربازانی که به خاط ...

... ( امیرحسین خطاب به جنگجویی که شکست داده ) :
انصافا خوب جنگیدید نزدیک بود شکست بخورم نمیخوای اون رو پوش سیاهت رو بردادی ؟؟؟
اما وقتی روپوشش رو برمیداره ... امیرحسین زبونش لال میشه چون اون دوستش ممدحسنه
( ممدحسن دوست بچگی امیرحسین 18 سالشه از نژاد الف یک کماندار قابل ...
تو بچگی در یکی از جنگا اسیر میشه و توسط خوانواده امیرحسین خریداری میشه
یه سواره نظام مبتدی (beginner ) و داری یه اژدهای سرخ از نوع اهلی لول1 )
-( ممد حسن ) چیه لال شدی ؟؟ میدونم به چی فکر میکنی ... منی که مال این دهکده نیستم
اجازه شرکت در مسابقه رو نداشتم اما واقعا پول جایزه رو میخواستم ... با اون میتونستم خودم رو از پدرت بخرم و آزاد باشم

در راه برگشت به خونه در حالی که امیرحسین داشت به حرفای ممدحسن فکر میکرد :
- شاهکارکردی پسر باورم نمیشه ... با این نیزه عجیبت تونسته باشی یه اژدها رو بکشی
(تنها سلاح امیرحسین یه شمشیر دراز باریکه ( مدل اسپانیایی حاضر ولی بلنتر) که در آهنگری باباش خودش ساخته )
- نکشتمش که بیهوشش کردم بعد چیز بزرگی نیست واقعا شانس اوردم ... در ضمن نیزه نیست اسمش سوزنه
(اما در واقعیت امیرحسین با تب سوزنی که از مادرش یاد گرفته بیش از یک ساله داره رو نقطه ضعف انواع اژدها کار میکنه )
-شانس چیه شاهکار کردی ... اما دور آخر رو واقعا نیاز به شانس نیاز داری حریف بعدیت یه اژدها سواره جوون همرده منه پسر رئیس دهکده س به اسم آرش میگن حسابی قویه ... 2دور قهرمان شده و اصلا شوخی نیست

....
روز مسابقه نهایی بین امیرحسین و آرش سالن پر شده از جمعیت
( امیر حسین )-هی اژدها سوار ... اژدهات کو پس
(آرش ) -جوک میگی ... همه میدونن که توانایی رام کردن اژدها رو نداری ... خودم برات زیادم هستم ... راستش عجیب هم هست تا حالا دووم اوردی ... حالا اینا به کنار با همین میخ بزرگت میخواستی با منو اژدهام بینام بجنگی ؟؟؟
( آرش از 2 تا سلاح تونفا همزمان استفاده میکنه ... یه اژدهای نوع سبز ( اهلی ) لول 2 هم داره به ...

... ا بگو ماموریت چیه ؟؟؟
- معین با یه نیشخند روی لبش ... حفاظت از یه دهکده الف در جنگل های شمالی
- ( امیر حسین ) محافظت ؟؟؟ در مقابل چی ؟؟؟؟
- چیزی خاصی نیس .. یه کوه اتش فشان فعالو یه سری ترول سنگی ناقابل
-(ممد حسن ): جدی که نمیگی ... این دیونگیه محضه... اصلا مگه میشه .. شانسی هم داریم؟؟؟
- ( معین ): اونش با دیدن شرایط معلوم میشه .. آها یادم رفت بگم اژدها من وحشیه فقط اجازه سوار شدن من رو میده
امیر حسین رو باس با خودت بیاری .. هرچند بدون اژدها خودکشیه .. ولی به مهارت پزشکیش نیاز داریم
.....

بهر حال اژدها سوارامون راه میوفتن ... بعد از دو سه روزی که تو راه بودن به مقصد میرسن ... بعد از استراحت طبق قرار قبلی از هم جدا میشن و شوع به جمع اوری اطلاعات میکنن ...

...
واقعا پروردگار رو باید سپاس گفت که عمو پورنگ رو ازمون نگرفت
هیچی دیگه همه جا میشد اردک تک تک ////تک تک اردک ...
یا قوری گِلی ///قوری گلی

کلا این کارای به دور از خِرد آدمی رو اصلا من نمیپسندم به شخصه
ولی خب به تازگی خبری بدستم رسیده که فقط و فقط امیدوارم که صحت نداشته باشه و دروغ باشه

به تازگی خبر دار شدم که یکی از دوستان که بار ها هم با ایشون صحبت کرده بودم و فکر میکنم که آخرین بار می
رده به حدود یک ماه پیش و از بچه های همین انجمن هم هستن مارو تنها گذاشتن و از بینمون رفتن
من بازم میگم امیدوارم که این خبر صحت نداشته باشه
راه های ارتباطی ای هم که با اون عزیز داشتم هم جوابگو نبودن و بر اینکه این اتفاق شوم افتاده باشه یجورایی مهر تاییدی زد

میدونم حتما براتون شاید خیلی سوال باشه که اون شخص کیه
نام کاربریش توی انجمن gha3edak هستش این دوست عزیز

دیگه فکر میکنم که بچه های انجمن همه بشناسنش این دوست خوبمون رو
و اگه بخوایم که برای این کار ناراحت باشیم فکر میکنم که حقش رو داشته باشیم
البته با این شر ...

نظرتون راجب به حذف خرید و فروش چیه؟
اگه میشه هم تونظرسنجی شرکت کنید و هم جوابتون در اینجا بنویسید
اه چقدر کتابی نوشتن سخته
موافقان = موافق حذف خرید و فروش
مخالفان=مخالف حذف خرید و فروش

[b]داستان به اونجا رسید که ... صبح جنگ سختی بین الفای جنگلی و ترول های سنگی در گرفت
ازون طرف شاهد بودیم معین وممد حسن به همراه اژدهاشون به سمت کوه پایه رفتن ... قرار شد ممد حسن طعمه بشه و حواس ترول رو پرت کنه که معین از فرصت استفاده کنه و دمای آتشفشان رو کنترل کنه

قسمت قبل رویاروی قهرمان های داستانمون رو با فرمانده الف ها علی شاهد بودیم ... جنگی که نتیجه ش تا لب مرگ رفتن حسن و امیرحسین بود ... منتهی امیرحسین توسط نیرویی عجیب و ماورا تصور نجات پیدا کرد

........ ادامه داستان

-( همون صدای مرموز ) : بلند شو .. بلند شو ... تازه همدیگه رو پیدا کردیم مستر

-ا

... و سینش بذارن بعد دفنش کنن
روز دفن فرا میرسه اونا هر کاری میکنن جنازه دختره بلند نمیشه و مادر دختر به مسجد میره و از بزرگ هاش میپرسه که چرا اینطوری شده و قضیه رو به اونا میگه اونا هم به این نتیجه میرسن که دختر یه و صیتی داره که انجام نشده میرن سراخ دوست آشنا اما دختر که بهترین دوستش بود رو تو خونش که خیلی گریه کرده بود بیهوش روی زمین افتاد بود بعد از به هوش اومدنش گفت ببخشید نتونستم بیام اون گفته بود گوشی موبایلشو رو سینش بذارن و بعد از این دختر دو بلند کردند و دفن کردند روز بعد دفن پسر اومد دم در خونه دختر و گفت که من دوستشم و میخوام ببینمش مادر دختر هم که دخترش بهش گفته بود که میخواد با این ازدواج کنه و عکسشو نشونش داده بود اینو شناخت و زد زیر گریه گفت چی شده مادر دختر هم بهش اینارو گفت اما پسر گفت مگه میشه من 10 دقیقه پیش با ...

خدایی از 100 تا تاپیک کلا 5 تاش برا بازی نیست. چه اومده به روز انجمن؟
فقط پر شده از اسپمر و یه مشت تاپیک چرت و پرت
یه زمانی نظر سنجی بهترین اتحاد بودو و بهترین بازیکن
الان شده بهترین شکلکو و بهرتین کاربرو و بهترینن کوفت
یعنی از انجمن ادم نا امید یمشه یه جورایی

... ن هاش رو بچه های انجمن تشکیل میدن ... این قسمت فصل 2 شروع میشه قسمت های قبلی هم تو تاپیک های من موجوده و میتونین مشاهده ش کنین [/b]

......
دهکده نیروانا

سه ماهی از برگشتن معین و ممد حسن به دهکده و کامل کردن ماموریتشون میگذره ... ممحد حسن که تونستن خودش رو از مهر و ننگ بردگی پاک کنه الان یه درجه ترفیع گرفته و از سواره نظام مبتدی به سواره نظام عادی ترفیع درجه داشته

الان از آخرین ماموریتش برگشته و به خاطر تولد شاهین (برادر کوچیک امیرحسین) خونه اون ها دعوته
( در حالی که در باز میشه و ممدحسن داخل میاد ) : سلام ... ش ...

بچه های یه خبر بد به دستم رسیده
باد اسپنسر
هنرپیشه ایتالیایی ملقب به پاگنده وبولوزر که در فیلم من + اسب آبی بازی کرده بود
دیروز در سن 86 سالگی درگذشت
خدابیامرزتش خیلی خاطره دارم
میخواهین عکسشو ببینین تو گوگل اسمشو بزنین
من اپلود بلد نیستم

...
به خودم وعــ ــــده های روز خوب را میدهـــ ــم
از همــ ــان وعده های خوبــی که:
سالهــ ــــاست به امیــ ـــد رسیدنشان
تقویــ ــم را خط خطی میکنم…
.
.
.
.
.
تکیه گاهم باش!
میخواهم سنگینی نگاه این مردم حسود شهر را
توهم حس کنی....
این مردم نمیتوانند ببینند
دستهایمان تا این اندازه بهم میآیند.....
.
.
.
.
.
حالـــــــا حرفـــــــهایمان بمـــــــاند برای بعد


دلخوری هـــــــایمـــــــان


دلـــــــتنگی هـــــــایمـــــــان


و تمـــــــام اشکـــــــهای مـن


تنها به من بگو


با او چـــــــگونـــــــه میگـــــــذرد


کــــــه با مـن نمی گذشت . . . ؟
.
.
.
.
.
.
یه وقت ...