جستجو برای 'سن'
# عنوان متن نویسنده تاریخ
501 پیش بینی بازی "ایران بوسنی"
پیش بینی نتیجه بازی "ایران - بوسنی"
جایزه نداریم بدیم ولی هرکی درست بگه پست شو لایک میزنیم
نتایجی که احتمال وقوعش بیشتر بود رو گذاشتم ولی اگه پیشبینی تون فرق داشت گزینه ای که نزدیک بود رو بزنید
به امید پیروزی!
‏1393/04/04 10:18:30
502 سلام
امشب ایران می بره یا بوسنی یامساوی؟
‏1393/04/04 13:55:31
503 باز یه...
بابا این بوسنی چه تیمیه.حوصلم سر رفت 2تا خوردیم 1 نتونستیم بزنیم.
به این حقیقیه بدبختم که تا حالا 3 تا رسیده همشم گل شده.ایرانم که نتونسته یه گل بزنه.من دیگه از این به بعد نگا نمیکنم
‏1393/04/04 21:53:07
504 رفتن کارلوس کی روش از تیم ملی
بچه ها کارلوس کی روش گفته که بعد از جام جهانی قراره از تیم ملی بره

لطفأ در مورد این موضوع بحث کنید و نظر بدید و در نظرسنجی شرکت کنید.


آیا با رفتن کارلوس کی روش از تیم ملی کشورمون موافقید؟؟؟؟؟؟
‏1393/04/04 22:59:19
505 خاطره
سلام
همه یه خاطره توبازی بنویسن
که ضد حال باشه یا خنده دار و باحال
‏1393/04/05 18:46:04
506 تجربه
... سایی کنه اما اونایی که بلدن شناسایشون کار اسونی نیست من خودم کسی که کتیبه ی یک سرور را زده میشناسم 5 تا مولتی گنده داشت پس باید همرنگ جماعت بشی تا عقب نمو نی اگه دوست دارین تجربه هاتون را بگین
نظر سنجی گذاشتم اگه بیش از یک اکانت دارین بزنین مولتی فقط سریع تا بسته نشده
‏1393/01/30 19:59:04
507 قسمت 5 {پیدا کردن متحد }
امیدوارم از این داستان هم خوشتون بیاد لطفا در نظر سنجی شرکت نمایید .
سارگن کبیر اسم در داستان محمدرمو اسم در داستان رموmohammad31اسم در داستان محمد .
نقش های جدید :hakhamaneshe اسم در داستان مهدی .
به نام خدا
بعد از اون شکست سختی که درصحرای مرگ
‏1393/02/08 21:06:59
508 نظر سنجی بزرگ هفته !
آقا نظارتتون رو اعلام کنید :

چیزی لذت بخشتر از زدن بچه ی پرروی مهمان دور از چشم پدر و مادرش نیست !!

نحوه زدن خودتونو بگید
‏1393/04/05 18:50:26
509 فروش اکانت
... بلا مشتری پیدا میشد و خیلی ها اکانتشون رو میفروختند
الان چند تا سرور هست که مشتری زیر 100 برای اکانت من پیدا میشه
ولی چون انتقال اکانت زیر 100 تومان امکان نداره
خیلی ها بیخیال می شوند
لطفا در نظرسنجی زیر شرکت کنید :
چند نفر و با چه شرایطی موافقند[/b]
‏1393/04/06 08:13:11
510 فروش اکانت
... بلا مشتری پیدا میشد و خیلی ها اکانتشون رو میفروختند
الان چند تا سرور هست که مشتری زیر 100 برای اکانت من پیدا میشه
ولی چون انتقال اکانت زیر 100 تومان امکان نداره
خیلی ها بیخیال می شوند
لطفا در نظرسنجی زیر شرکت کنید :
چند نفر و با چه شرایطی موافقند[/b]
‏1393/04/06 08:14:45
511 قسمت 2 {دفاع از از پایتخت}
... شده بودن و ماهم امدیم پایین بهشون حمله کردیم
گینگیز ها که دیگه صبر شون تموم شده بود و 500 نیرو براشون باقی مونده بود عقب نشینی کردند .
ما هم خوشحال بودیم که پیروز شدیم .
داشتیم خوشحالی می کردیم که سنگ باران شدیم من رفتم بالای دیوار دیدم دارند با منجنیق سنگ روی نیروهای ما می ریزند.
ما نمیدونستیم چی کار کنیم.
یک سنگ خورد به سرمن من از دیوار افتادم پایین چشمام باز کردم دیدم روی زمین افتادهام و دیدم نیروهای من زخمی شده اند .
خودم رو رو زمین می کشیدم که به سروش برسونم نفس نفس می زدم دستم به طرف سروش دراز کردم گفتم سروش .
دستم کمی باهاش فاصله داشت می خواستم دست سروش بگیرم که گینگیز هااومدند .
من برداشتند به کنار دیوار بردند اونها کسانی رو که زنده بودند کنار دیوار می بردند تا تیر بارون کنند.
من تو حال خودم نبودم سرم گیج می رفت ونفسم بند اومده بود .
گینگیز ها تیر ها رو به سمت ما نشانه گرفته بودند .
اما یک دفعه .
حمله کنید نابو دشون کنید اون کی بود اون محمد بود که با پادشاهی به اسم رمو اومده بودیکی از اونها تیر رو به سمت من نشانه گرفته بود
که رمو با تبر خودش به سمت اون انداخت تبر من کمر اون تیر انداز گینگیز بر خورد کرد رمو اومد من دست های من باز کرد .
یک شمشیر به من داد گفتیم ههههههههههههی حمله .
گینگیز ها رو بیرون کرده بودیم. و خیلی ها رو کشته بودیم.
من دنبال سروش مهدی می گشتم مهدی رو پیدا کردم اما سروش سروش کجاست .
تمام نیرو ها دنبال سرو ش می گشتند . محمد گفت سرو ش اینجا ست .
من دیدم سروش اما سروش محمد گفت متاسفم من بلند فریاد زدم گفتم سروش بغلش کردم اون می خواست انتقام پدر ما درش رو بگیره
همون جا قسم خوردم که انتقام پدر ما درش خانواده اش بگیرم .
رمو و محمد گفتند که ما باید به سمت اردوگاه گینگیز ها برویم چون خیلی از خانواده ها اونجاست و ما راه افتادیم ... .
پایان
دوستان عزیز داستان بعدی به امید خدا می نویسم باز هم می گوییم هر کس می خواهد در داستان باشد یک پیام به من بده .
‏1393/02/07 09:41:13
512 قسمت 4 {یک قدم تا تسخیر کتیبه}
... ر نفر زخمی و 10 هزار نفر فرار کرده بودند .
ما موندیم 60 هزار نفر سرباز آماده رفتن شدیم . از اولین خطوط دفاعی دشمن گذشتیم .
جای بعدی که باید می رفتیم غار وحشت نام داشت هر کی می رفت تو اون غار اگه به سنگ ها دست می زد همون جا پودر می شد.
من به نیروهام گفتم که به چیز دست نزنید مشعل ها رو روشن کنید برید داخل اروم به چیزی دست نزنید .
داشتیم می رفتیم که یک دفعه یک از نیروها دستش به طرف یکی از سنگ های گران قیمت دراز کرد وقتی لمس کرد همون جا پودر شد و خاکسترش به زمین ریخت .
من باز هم به افراد تذکر دادم که دست نزنید اما اون سنگ های گرا ن قیمت وسوسه کنند ه بودند که محمد هم دستش دراز کرد تا اون سنگ گران قیمت برداره با صدای بلندب گفتم چه کا ر می کنی محمد .
یک لحظه چشماش بهم زد سرش تکون داد گفت :
بهتره سریع تر از غار بریم بیرون وگرنه همه تبدیل به خاکستر می شیم .
از غار که آمدیم بیرون بالای صخره ای کتیبه رو گذاشته بودند اما 500 هزار نفر از اون کتیبه محافظت می کردند .
به رمو گفتم من مهدی محمد محمد 31 با سرباز ها راه برات باز می کنیم تو کتیبه رو بدست بیار حمله .
محمد برو برو راه برای رمو باز کن محمد 31 اماده حمله شو مهدی کماندران گینگیز ها رو نابود کن .
من می رم با نیزه داراشون بجنگم بریم اوه لعنتی
بکشینشون محمد چی د رمو رفت تا کتیبه رو بدست بیاره با تبرش از وسط نصف کنه .
اما یک دفعه یک دفعه یک تیر از سمت کتیبه به طرف من اومد مهدی گفت مواظب باش تا من برگردم عقب نگاه کنم مهدی پرید جلوی تیر
تیر خورد وسط سینه اش گفتم مهدی .
کی بود که این تیر از سمت کتیبه انداخت اون رمو بود بله رمو
اون طلسم شده بود و کتیبه رو برداشت به من گفت ک
اهای ممد حسن من کتیبه رو بدست اوردم حالا با این کتیبه به دنیا حکومت می کنم .
من مهدی رو بغل گرفتم مهدی تو همون حالت که به سینه اش تیر خورده بود گفت :
ممد حسن تو باید انتغام پدر و ماد من از گینگیز ها بگیری و و و .......
نه مهدی تو نباید بمیری قطره ای اشک مهدی روی زمین چکید از همون جای اشک گلی رویید .
رمو که طلسم شده بود مهدی هم دیگه پیش ما نیست کتیبه هم که دست رمو ما باید چیکار کنیم.
منتظر قسمت بعدی باشید .با تشکر محمد حسن اخلاقی
‏1393/02/08 09:27:18
513 نظرسنجی سرگرمی
ببخشید بچه ها کسی میدونه که کدوم بهتره؟والا من نمیدونم شما بگید
‏1393/04/07 10:04:09
514 (یک چهارم ) مسابقه 5 +جدول مسابقات
... نجمن برگزار میشود


کدام فرد بیشتر انلاین است!؟؟


جدول مسابقات
خودم× _moein4321
hani gonjeshke×__امیر دود
بهزاد0098×_آرمان خان
علی راثی بناب_بوشهریا
ممد حسن _arash75
benyaminmomeni_×kingcrab
‏1393/04/07 12:13:14
515 قسمت آخر{بدست اوردن کتیبه}
... دست بیاوریم .
ممد 31 تو از دروازه شرقی حمله کن مهدی تو از دروازه جنوبی حمله کن رمو تو برو و دروازه ها رو باز کن بهداد تو با رمو برو .
به رمو گفتم همه چی به تو بستگی داره .
رمو لبخندی زد گفت نه ممدحسن من اگه شده زندگیم از دست بدم اون دروازه ها رو باز می کنم .
آماده رمو برو برو منجنیق ها اماده .
پرتاب کنید .
دوباره سنگ هارو بزارید پرتاب کنید .
بعداز چند ساعت ممد 31 امد گفتدروازه ها باز نشد چه خبر شده نکنه بهداد رمو کشته شدن به ممد 31 گفتم برو به سر جات وایستا دروازه ها باز بشند اما خبری نشد دروازه جنوبی باز شد و مهدی با سربازانش به داخل قلعه حرکت کردند .
بعداز چند دقیقه دروازه شرقی هم باز شدوممد 31 داخل قلعه رفتند سربازان اماده اما دروازه شمالی باز نشد.
منتظر موندیم اما باز نشددروازه باز شد دروازه باز شد من دستور دادم حمله کنید حمله حمله امونشون ندید .
بله ماهم داخل قلعه رفتیم رمو داشت می جنگید و من هم از اسب پیاده شدم رفتم به جنگ یک گینگیزی اومد جلو زدم کشتمش دومی کشتمش سومی چهارمی ... 25 و یک گینگیزی اومد جلو قدش 2 متر بود و زنش 400کیلو تمام نیروها ترسیده بودند گفت :کی می تونه با من بجنگه .
سربازان ترسیده بودند که من رمو با هم گفتیم من .
رفتیم جلو با شمشیر به سمت شکمش زدم و اون بایک دست گرفت شمشیر به دو قسمت تبدیل کرد باش مشیرش به سمت من زد که من سپرم بردم جلوش و برخورد کرد به سپر من .
از پشت رمو با تبرش به سمت کمرش زد خون اومد و برگشت پشت سرش نگاه کرد و یک مشت محکم به رمو زد و رمو پرت شد به زمین .
اومد طرف من من شمشیر برداشتم به سمتش حمله کردم اما اون منم زد محکم به دیوار خوردم .
با مشت اومد من بزن به دیوار خلاصم کنه .
که رمو با سپرش به سمت چشما ...
‏1393/02/13 13:14:57
516 هیولایی نامرئی !!!!!!!!!!!!
... ی به محل گاز گرفتگی روی بازویش بیاندازد ، ترتیب اثری نداد .

تنها توضیحی که کلاریتا در مورد این موجود نامرئی می توانست ارائه بدهد این بود که :
این موجود شبیه به انسانی غول پیکر با چشمانی درست و ترسناک و لباسی گشاد و سیاه رنگ بود و هر وقت که قصد حمله داشت در هوا معلق می شد . پس از گذشت لحظاتی ، دختر دوباره شروع به داد و فریاد کرد و می گفت که آن موجود وحشتناک بازگشته است و از میان میله های زندان اورا مورد آزار قرار می دهد . پلیس که از این رفتار دختر ، خشمگین و در عین حال مضطرب شده بود ، در زندان را باز کرد و در ختر را در حالیکه با صدای بلند ، فریاد می کشید ، به سالن زندان راهنمایی کرد . در انجا پلیس آثار گاز گرفتگی های تازه ای را روی شانه و بازوی دختر مشاهده کرد . محل های کبودی به چیزی شبیه به آب دهان آغشته بود . مامورین با عجله رئیس زندان را مطلع کردند . پس از رسیدن رئیس پلیس و شهردار ، پزشک مخصوص دختر را معاینه کرد . نکته عجیب و شگفت آور ، اینجا بود که هیچکس قادر نیست تا پشت گردن و شانه خود را گاز بگیرد . کلاریتا بقیه شب را روی نیمکتی در جلوی اداره پلیس گذراند ، و آنقدر گریه کرد تا بالاخره خوابش برد . صبح روز بعد ، وقتیکه پلیس اماده شد تا او را به جرم ولگردی به دادگاه ببرد ، دختر دوباره شروع به داد و فریاد کرد . آن چیز نامرئی برگشته بود و پشت او را گاز می گرفت . دو پلیس قوی هیکل او را گرفتند و دیگری نیز دستهای او را نگه داشت . مامورین پلیس در برابر چشمان حیرت زده خود علائم گاز گرفتگی تازه ای را روی بازوها ، کفت دست و گردن دختر بیچاره دیدند . این حمله حداقل 5 دقیقه ادامه داشت تا اینکه دختر در اثر شدت درد از هوش رفت و روی زمین افتاد . پزشک مخصوص زندان دوباره او را معاینه کر و با تعجب سر خود را به نشانه پاسخ منفی تکان داد . زیرا هیچ گونه آثار غش یا صرع در وی دیده نمی شد .
محل های دندان گرفتگی واقعی بودند . پزشک بلافاصله شهردار و اسقف اعظم را خبر کرد . تقریبا 30 دقیقه قبل از رسیدن آنها دختر به هوش آمد . آثار گازگرفتگی روی بازوهایش ورم کرده بود و کف یکی از دستهایش نیز کبود و متورم شده بود . زمانیکه شهردار و پزشک مخصوص او را به بیمارستان زندان می بردند ، کلاریتا شروع به جیغ . داد کرد و گفت که ان موجود نامرئی دوباره به او حمله کرده است و اینبار او تنها نبود ، بلکه یک موجود چشم درشت دیگر نیز به کمکش آمده بود . شهردار بعدا تاکید کرد که علائم کبودی در اطراف گردن و سر انگشتان دختر دیده شد .سفر پازنده دقیقه ای به بیمارستان زندان ، برای شهردار مانیل ، پزشک مخصوص ، خود دختر و راننده اتومبیل یک کابوس وحشتناک بود . اما این حملات یکباره متوقف شدند و کبودی ها و محل دندان گرفتگی ها به تدریج از بین رفت و دیگر هیچگاه چنین حادثه ای برای وی پیش نیامد . پس از ...
‏1393/02/13 15:28:36
517 ۱۰ هتل ترسناک جهان که ارواح در آنجا دیده شده اند!!
... [/b]
روح ساکن این هتل فوق العاده خوش منظره که در کوهستان «راکی» واقع شده است، یکی از کارمندان سابق هتل است. این پیشخدمت که در سال ۱۹۶۷ پس از بازنشستگی فوت کرد، تاکنون بارها بنا به ادعای مسافران و پرسنل هتل با یونیفرم کامل هتل بر تن مشاهده شده است، گویی قصد کمک به مسافران را دارد. یک عروس جوان نیز که در روز عروسی اش در هتل درگذشت، در محوطه هتل رویت شده است.


هتل «بالیگالی کاسل» در ایرلند شمالی:
قلعه «بالیگالی» که در سال ۱۶۵۲ ساخته شده بود، بعدها تبدیل به یک هتل شد و بانوی سابق قلعه ظاهرا تمایلی به ترک محل سکونت خود نداشته است و با ضربه زدن به در اتاق ها همچنان زمینه رعب و وحشت ساکنان را فراهم می کند. وی پس از این که همسرش درون اتاق حبسش کرده بود تا از گرسنگی بمیرد، در اثر سقوط از پنجره اتاق جان خود را از دست داد.
هتل «هالیوود روزولت» واقع در آمریکا: در شماری از اتاق های این هتل که محل برگزاری اولین دور رقابت های Academy awards در سال ۱۹۲۹ بود، اثر دست برخی از ستارگان هالیوود درون سیمان وجود دارد. اما ارتباط این هتل با ستارگان هالیوود به همین جا ختم نمی شود و برخی مسافران ادعا کرده اند که روح افرادی چون مریلین مونرو را که از جمله ساکنان دائمی و مشهور هتل بود، مشاهده کرده اند.


هتل ال کانونتو واقع در پورتوریکو:
این ساختمان که زمانی محل سکونت بیوه یک سرباز دوران جنگ بود، در دهه ۱۹۶۰ به یک هتل تبدیل شد. مسافران شنیدن صداهای عجیب و غریب را در این هتل گزارش کرده اند ، برخی نیز می گویند اگر شب ها دیر بخوابند، توسط روح بیوه ای که در گذشته ساکن ساختمان بوده است، بیدار می شوند!


هتل بورچیانتی واقع در فلورانس ایتالیا:
این هتل که پاتوق هنرمندان، موسیقی دانان و سیاستمداران در اواسط قرن بیستم بوده است، درگیر شایعاتی مبنی بر مشاهده ارواح مانند شبح کودکی که در راهروها بالا و پایین می پرد و یا زنی اسرارآمیز که در حالت نشسته روی یک صندلی دائم بافتنی می بافد، است. حتی برخی مسافران ادعا کرده اند که در مقاطعی یک نفس سرد را در کنار خود حس کرده اند.

هتل استانلی در کلرادوی آمریکا:
این هتل که در سال ۱ ...
‏1393/02/13 15:32:40
518 تایپک من کو؟؟؟؟؟
... وانین باید مسدود میشد ولی این تایپک کلا فرق داشت.نمیشه که همیشه و همه ی روز رو بشینیم پای کینگسرا میشه؟ خوب بچه ها هم اومدن چند تا سیات معرفی کردن تا وقتشون رو بهتر بگذرونن بقیه...))
امیدوارم در نظر سنجی شرکت کنید هر چند میدونم با موافقت همه ی کاربرا با من بازم این کار ها رو ادامه میدن مدیران...
‏1393/02/14 16:05:09
519 بهترین اواتار (ثبت نام)و(شروع مسابقه فردا 7:30):)
دوستان ظرفیت 20 نفره
اولیش خودمم
داور زد سی دل
نفر اول خودم
نفر دوم زد سی دل
نفر سوم ممد حسن
نفر چهارم آرمان خان
نفر پنجم amirbagheri@
نفر ششم dr_bahman7
نفر هفتم کوروش00
نفر هشتم گوگوریو1380
نفر نهم arash_s
نفر دهم rismanchian2
نفر یازدهم amir582
نفر دوازدهم nnaasseerr
نفر سیزده
‏1393/02/17 13:43:03
520 ریدکال VIP ایرانیان+ اطلاعات ورفع ارور 3
[b]با عرض سلام و خسته نباشین خدمت ایرانی های عزیز درمسنجر ریدکال

طی صحبت هایی که ادامین سرور 8888 و ادامین رده بالای ریدکال در مورد ارور 3 که برای ایرانیان رخ میده داشتن، ریدکال با صراحت پاسخی کلی و قانع کننده خود را اعلام کرد
بله متاسفانه پورت های
‏1393/02/19 15:25:32
521 نظر سنجی
... اخت رو فعال می کنید به جای اینکه هر بار بتونید یک سطح از یک ساختمان را بالا ببرید دو تا سطح از همان ساختمان را بتوانید بالا ببرید مثلا دو ارتقا شهرداری پشت سرهم اگه موافقید یه لایک بدیدو حتما تو نظر سنجی شرکت کنید
ممنون از توجهتان reckoning
‏1393/04/08 14:13:26
522 چشم بسته
همه با چشم بسته اسم خودتون و یا نفر قبلیو بنویسن ببینیم چقدر غلط مینویسین زیر چشمی هم نگاه نکن
‏1393/04/10 01:58:32
523 داستان ترسناک
سلام
اول باید بگم هیچ تاپیکی با این نام و اینطوری که میخوام توضیح بدم وجود نداره پس لطفا نگید تکراریه و.....
این جا هر کی میتونه یک داستان ترسناک بنویسه وحتی یه قسمت از یه فیلم ترسناک و حتی داستان خود فیلم ترسناک
کلا چیزای ترسناک
والسلام علیکم ورحمته الله وبرکاته
اگر دیدی مناسبه لایک کنید
‏1393/04/10 13:40:06
524 شما از کدام پوسته بازی خوشون می آید
نظر سنجی شرکت کنید
‏1393/04/11 13:44:44
525 شهر جدید
داداشای گلم بابا به این ماهاجر ها باید چی بدیم یکم سرعتشونو ببرن بالا زود زود برسن مقصد و شهر رو بزنن
‏1393/04/11 20:06:01
منوی کاربری

پیغام

بستن